هندونه و امیـــــــــــــــــــــر
سلام بر گل پسر شیطون مامانی عزیز دلم اخه تو چرا اینقدر عاشق این میوه هستی اینقدر که هندونه دوست داری شاید منو اینقدر دوست نداشته باشی اولین بار حدود 8 ماهه بودی که رفتیم خونه مامان محدثه که فشار مادربزرگش رو بگیرم که خاله معصومه هندونه آورد و شما هم نمیدونستی چیکار کنی یه کوچولو گذاشتم دهنت دیگه ول کن نبودی حسابی فرش خاله رو خجالت دادی اینقدر که آب هندونه ریختی اخه قابل کنترل نبودی اینقدر بهت خندیدیم که نگو ببخشیددددددددددددد از اون موقع به بعد شما و هندونه یه روح در 2 بدن بودید و هستید الانم که هندونه میبینی نمیدونی چیکار کنی همیشه باید قایم کنم که زیاد نخوری تا سردیت نشه چون باید عرق نعنا بخوری که شماهم متنفر هست...
نویسنده :
مامان و بابا
17:43